هم سلولی...
دوستم غم گین از تاریکی اما امید به طلوع دارد خاطراتش را مرور میکند باز از تنهایی گله دارد وان را در اغوش گرفته به خواب میرود/ دوستم در امتداد لحظه های شب باز انتظار را در تیک وتاک صدای ساعت در اغوش گرفته به خواب می رود/ گلی دیگر در ثانیه های طولانی شب چشم امید به صدای زنگ امتداد نا میمون شب را سپری میکند و بخواب میرود/ یار اشنای دیگر نا امید از هر دلیل امتداد شب را تاب نمی اورد بیدرنگ میخوابد مونس اشنای دیگری خسته از کار ومشغله مجالی ندارد که فریاد براورد او امتداد شب را فقط چرتکه می اندازد/ اما امتداد دوست عاشقم در شب چه زیباست او تن را با عاشقانه های زیبایش سپری میکند غوطه ور در وصال/ خیلی غم دارد دوست تازه ام او در امتداد شب دنیا را انگار از زاویه ی نامردمی ها فریب ها جستجو گر است./ دوست با وفای دیگرم خیلی کم سن است اما درک والایی دارد او زندگی را در امتداد شب زیبا می انگارد. او دور نا امیدی ها خط قرمز کشیده/ یار شیرین دیگرم قلبش در بازار پرسه میزند امتداد شب او ریالی است.تاریخ چک هایش را بر انداز میکند/ گل زیبای دیگرم ./او امتداد شب را بیمار وبا درد سپری میکند کاش امتداد او در سلامت وارامش سپری شود. مهربانا خدایا ارام کن دردش را./ من اما امتداد شبم /بیداری است تا طلوع فردا./ من با تمام وجودم با قلمی که در دستم/ است دردهای گلم را درمان میکنم ./ خدایا تو افریدی انسان را واز روح خود در کالبدش دمیدی قلب ما را ارام کن تا در گذشت ثانیه های عمرمان درشب جفا نکنیم بر هم نوعمان.
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:ممنون که نظر دادی.لینکی.